با من بگو از عشق ** ای آخرین معشوق ** که برای رسوایی ** دنباله بهانم
با بوسه ای آروم ** خوابم رو دزدیدی ** تو شدی تعبیر ** رویای شبانم
من توی نگاهه تو ** دنیام و می بینم ** فردای شیرینم ** نازنین من
چشمای تو افسانه نیست ** که تمام خواب و خیالم بود
تقدیر من عشق تو شد
---------------------------------------------------
اومدم واست بنویسم اما نمی دونم از چی بگم چون به قدری حرف واسه گفتن دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم
آهان میخوای از اینجا شروع کنم که این روزا هر کی به من میرسه فقط دوست داره با کنایه حرفاشو بزنه به من
هر کی میخواد 1 جوری تهه دلمو خالی کنه
یکی دیگه هم از 1 طرف میاد و ................
خسته شدم می فهمی ؟؟؟؟ تازه توی زندگیم خیلی چیزارو داشتم می فهمیدم که تو ...........
کاش می فهمیدی که ............
کاش همه ی حرفات راست بود وقتی حرف از کسی دیگه می زدی تا الان این همه از نبودت احساس تنهای نمی کردم
این بار همه چیز و گزاشتم پای خودت
بودن یا نبودن
با خودت ، با خودت
هر کاری که باید انجام می دادم رو انجام دادم
هر چی رو هم که باید می گفتم با صداقت گفتم بهت
حالا خودت موندی و همه ی این حرفام
نگران چیزایی هم که از من میخواستی نباش چون زیر حرفم نمی زنم چه باشی چه نباشی
راستی نظرت در مورد عکس بلا چیه؟؟؟؟؟؟
می دونم جوابت چیه ` حتماً میخوای بگی فقط 1 آرزو هست
ولی .............
سکوت .............
.............